خاطره|همسرم؛ مردی شجاع و نازک دل بود!
به گزارش خبرنگار نوید شاهد تهران بزرگ، شهید مدافع حرم «جواد الله کرمی» دوم تیرماه سال۱۳۶۰ در تهران دیده به جهان گشود. او در ۱۹ اردیبهشت سال ۹۵ در جریان حمله نیروهای تکفیری به خانطومان به شهادت رسید. پیکر مطهر این فرمانده شهید بعد از ۴ سال در جریان تفحص پیکر شهدا کشف شد و ۱۰ خرداد ۹۹ به میهن بازگشت.
«زینب اهوارکی» همسر شهید الله کرمی، ۲۱ ساله بود که زندگی مشترکش را با این شهید عزیز آغاز کرد و حاصل ازدواجشان دو فرزند به نامهای «علیاکبر» و «زهرا» است. در ادامه خاطرهای از زبان همسر شهید را میخوانید.
همسرشهید مدافع حرم «جواد الله کرمی» در خاطرهای از او روایت میکند:
«آقاجواد در بین خانواده و دوستان و آشنایان به خوش اخلاقی معروف بودند، اما ویژگی بارز او در منطقه علاوه بر حسن خلق، شجاعت فوق العادهاش بود.
آقا جواد خیلی روحیه حساس و لطیفی داشت. شاید باور این نکته سخت باشد که یک فرمانده شجاع و دلاور که در میدان نبرد هیچ ترس و باکی ندارد، در زندگی روزمره و در میان خانواده و اطرافیان تا این حد دلسوز، رئوف و دل نازک باشد.
طاقت کوچکترین زخمی روی دست و پای بچهها را نداشت و از یک زمین خوردن ساده بچهها، دلش میلرزید و نگران میشد. اینجور مواقع من که یک خانم بودم از ایشان مقاومتر بودم. وقتی «علی اکبر» به دنیا آمد چند ساعت در بخش مراقبتهای ویژه نوزادان بستری شد و فقط به پدر و مادر نوزاد اجازه ورود میدادند.
من که خودم روی تخت بیمارستان بودم و نمیتوانستم به پیش بچه بروم و به همین خاطر، آقا جواد تنها رفته بودند که علی اکبر را ببینند. وقتی وارد بخش شده بود و دیده بود که به دست علی اکبر سرم وصل کردهاند همانجا حالش بد شده بود و روی زمین افتاده بود و پرستارها برای او آب قند آورده بودند. یکبار دیگر هم من حال خوشی نداشتم و به بیمارستان رفتیم ولی ایشان نتوانست تحمل کند و کف بیمارستان نشست.
یک وقتهایی به شوخی به ایشان میگفتم: «با این همه دل رحمی چطور میجنگید؟!» میگفتند: «در میدان نبرد اینهمه زخمی و کشته دیدهام، ولی طاقت سختی کشیدن خانواده را ندارم».
تا آن زمان کسی برای ما از شجاعتهای بینظیر ایشان در میدان نبرد نگفته بود و خود ایشان هم هیچگاه از خود تعریف نمیکردند. چون ایشان در سوریه با نیروهای غیر ایرانی کار میکرد و فرماندهی نیروهای غیر ایرانی را به عهده داشت. اما سال ۹۴ وقتی برای اولین بار فرماندهی نیروهای ایرانی را به عهده داشت، خبر شجاعت و دلاوریهایش بین بسیجیها پیچیده بود.
شجاعت و بیباکی ایشان باورکردنی نبود. میگفتند آقاجواد حقیقتا شیر میدان است، همه جا خود پیش قدم است، یک تنه به دل دشمن میزند و بعد نیروهایش را وارد میدان میکند. بعد از مجروحیتشان، دوستان و نیروهایش برای عیادت پیش ایشان میآمدند. گاهی از ایشان میپرسیدند: «آقاجواد! واقعا یک ذره ترس هم در دل شما نیست؟» و ایشان میخندیدند و با تواضع همیشگیشان میگفتند: «چرا، خب من هم ممکن است بترسم. خدا آبروی مرا پیش شماها حفظ کرده که اینطور میبینید. ولی بدانید که ترس ما در دل دشمنان بیشتر است و آنها هستند که از ما میترسند.»
این شجاعت و نترسی در کنار آن همه دل رحمی و شفقت برای من یادآور آیه شریفه « أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم» (فتح:۲۹) بود.»
انتهای پیام/